گفتی باران که ببارد بیقراریهایمان را بر میداریم و میرویم زیرش قدم میزنیم
نم باران حس عاشقیمان را خیس میکرد و ما فارق از غمها میخندیدیم.
امروز باران بارید...
باران میبارید و قطرههای اشکی بود که از شیشهها سرازیر میشد.
باریدیم: من، آسمان، شیشهها همه از نبود تو باریدیم
چه حس غمناکیست باران بیوجود تو...